نامه جانباز شیمیایی به امام عصر «عجل الله تعالی فرجه الشریف»
ای کاش مرا نیز از پیروانت به حساب میآوردی.
چرا که خود فرموده ای: "من در همه حال از احوال پیروانم آگاهم".
مولای من، روز به روز وضعم دشوارتر میشود.
دیگر زندگی برایم به سختی میگذرد. قلبم یاریم نمی کند. پزشکان کارآیی ریههایم را روز به روز کمتر گزارش میدهند. امسال 68% اعلام کردهاند.
اعصابم دیگر توان هیچ چیزی را ندارد.
بسیاری مواقع ، به دنبال درگیری و مشاجره با اعضای خانواده گریهام میگیرد. از خشونتی که چند لحظه قبل انجام دادهام از خودم بدم میآید. به خدا دست خودم نیست. فکر کنم همان شیمیایی که آن موقع خوردهام مرا متلاشی کرده است. از رنجها نمینالم، چرا که خود پذیرفته و رفته ام.
از مشکلات مالی نمیگویم. نمی گویم که هزینه یکبار مراجعه به پزشک نیم میلیون تومان میشود، چون اینها را هم با قرض و وام پرداخت میکنم.
از طعنه عوام نمیگویم که زیاد ناراحتم نمیکنند.
آری مولای من وضع این گونه است.
خود بهتر میدانی که چه نامهها ننوشتم، با چه کسانی درد دل نکرده ام.
دیگر خسته شده ام، شاید این آخرین انشاء من باشد.
از مسئولین چیزی نمی خواهم چون دیگر برایم ارزشی ندارند.
آخرش مثل خیلی از همرزمانم که بعد از جنگ به خاطر همین مشکل راحت شده و به آرزویشان رسیدند، من نیز تمام خواهم کرد.
پس زیاد نمانده است.
خواستم قلبم خالی شود.
حمید باکری گفته بود: دعا کنید شهید شوید که بعد از جنگ چه مشکلاتی به سرمان خواهد آمد. حیف که آن موقع نشد ، البته لایق نبودیم. پس اربابم مرا از همرزمانم جدا مکن.
جانباز شیمیایی ، محمد برقی - 6/12/86
خداااااااا! شاید تقصیر ماهم بوده چون ما اون هارو فراموش کردیم