نـدیـدم آینــه ای چــون لبــاس خــاکیهـــا
همــان قبیلـــه کــه بـودنــد غـرقِ پـاکیهــا
دلیـل غـربتشـان اهـل خاک بـودنِ مــاست
نـه بی مزار شدن هـا ، نـه بی پـلاکی هـا
بــه آسمـان که رسیدنـد ، رو بـه ما گفتنـد :
زمیـن چـه قـدر حقیـر است ! آی خـاکیهــا
ما که میسازیم خود را در فراق او هلاک
از وفای او به جانیم از برای او هلاک
لطف او در رنگ استغنا و بر من عکس غیر
از برای لطف استغنا نمای او هلاک
من که تنگ آوردنش در بر تصور کردهام
میشوم از رشگ تنگی قبای او هلاک
گر بجنبد باد میمیرم که از بیتابیم
بهر جنبشهای زلف مشگسای او هلاک
ای فلک یک روز کامم از وفای او بده
پیش از آن روزی که گردم از جفای او هلاک
مینهد تا غمزه ناوک در کمان میسازدم
اضطراب نرگس ناوک گشای او هلاک
زخم دلخواهی که خورد از دست جانان محتشم
مدعی از رشک خواهد شد به جای او هلاک
(أ وحى اللّه إ لى داود علیه السلام یا داود من أ حب حبیبا صدق قوله و من رضى بحبیب رضى فعله و من وثق بحبیب اعتمد علیه و من اشتاق إ لى حبیب جد فى السیر إ لیه ).
خداى تعالى به داود علیه السلام وحى فرمود:
اى داود! هر کس محبوبى را دوست بدارد سخنش را باور کند و هر که از محبوبى خوشش آید کرده هاى او نیز در نظرش پسندیده آید و هر که به محبوبى اعتماد داشته باشد به او تکیه کند و هر که شیفته محبوبى باشد براى دیدن او بکوشد.
و خوشا آنانکه با شهادت رفتند و به لقاءالله رسیدند ...
داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم،چرا که ما امت آخرالزمانیم، و خمینی، این ماه بنی هاشم، میراث دار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ. در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر،در زمانه غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیا مبری مبعوث نمی شد و هیچ منذری نمی آمد خمینی میراث دار همه انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما ، داغ همه اعصار ، داغی بی تسلی.ما را این گمان نبود هرگز که بی او بمانیم. آخر او آیتی بود که«ثقلین» را در وجود خود معنا می کرد، همه «ماتَرَک رسول الله» را، و ما می دانستیم که زمین و زمان می گردند تا انسان هایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیای گذارند. آخر آدم هایی چون او، قطب سنگ آسیاب افلاکند،مصداق حدیث «لو لاک» اند و غایت الغایات وجود……و حق است اگر با رفتن زمین از رفتن باز ماند آسمان نیز ،خورشید سرد شود و ماه بشکافد و دریا ها طغیان کنند و باران خون از آسمان ببارد و مومنین از شدت ماتم دق مرگ شوند، و اگر نبود آن حجت غایب، تو بدان، بی تردید که همان میشد .ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم، اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین، در این پهنه بی منتهایی که عقل راه به جایی نمی برد. دریاها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ما ندند تا مقصود خمینی«ره» محقق شود، آن سان که بعد از رحلت آخرین فرستاده خدا نیز دور فلک بر جای ماند تا حقیقت وجود او را در جهان تحقق بخشد. آخر انسان هایی چون او که یک فرد نیستند ،یک امت اند و یک تاریخ.کوران روزحشر در اینجا نیز کورند_ که :" من کان هذه اعمی فهو فی الاخراعمی" _ ونمی بینند. آنان از کجا بدانند که کدام امر عظیم واقع شده است؟ نه آنگاه که امام آمد و نه امروز که رفتند است. اگرنه، این ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا صدق قصص انبیا را باور کنند و چون سحره فرعون دربرابر این انقلاب به سجده درآیند که " امنابرب موسی و هرون " اگر نه، این ولی خدا برای انان حجتی میشد تا زهد وعدالت علی را باور کنند، حلم حسن را وشجاعت حسین را و…… واین ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا عظمت حق را و همه صفات خدا یی را در وجودش بنگرد و انسان را، همچون خورشیدی که نورش از ازلیت تا به ابدیت را فرا گرفته است.داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیده ایم. یک بار دیگر این رسول اکرم است که در دنیا رفته است، یک بار دیگر این علی است که به شهادت رسیده است، یک بار دیگر این فاطمه است وحسن است وحسین است که ما را داغدار کرده اند، یک بار دیگر این مهدی است که در حجاب غیبت رفته است.دست ما اگر به نخل بلند وجود او نمی رسد، دست خمینی که می رسید. او آمد تا معنای «انتظار» را به این امت بیا موزد، در آینه وجود خود که اسوه مصادیق منتظران بود، و اکنون دیگر دور افلاک را مرادی نیست جز آنکه منتظر مهدی باشد.امام «ره» به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده میدارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم. امام «ره» ما را آموخت که « عرفان را با مبارزه جمع کنیم»و خود بهترین شاهد بود که بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیه ای می ما ند برای انان که عرفان را به مثابه امری کاملآ شخصی بهانه واماندگی خویش می گر فتند؟ او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت رابا مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما می دانستیم که جهاد اصغر شرط لازم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیسته اند.دیگر چه داعیه ای می ماند برای آنان که حکم برظاهر اشعار عرفانی می راندند و با چشمی ظاهربین چهره افیونی خویش را در آینه صیافی وجود عرفا می دیدند و حتی این اواخر ،دیگر افعال و اقوال منصور حلاج را هم با عقل کج اندیش ماتریالیسم دیالکتیک معنا می کردند و حافظ را شرابخواره و زنبازه ای از سلک خویش می گرفتند؟
آیا ندیدند او را که از این سوی پنجه ارباب جور انداخته بود و از آن سوی «سجاده به می رنگین» داشته بود و «دلق مرتع را گرو جامی شراب مرد افکن» نهاده بود؟ آیا ندیدند که در «خلوت ان کار دیگر کردن» و «صراحی پنهان کشیدن » یعنی چه؟ مگر این مردترین مردان میدان مبارزه و زاهدترین زُهاد زمانه نبود که دم از خال لب چشم بیمار و می و میخانه بتکده و رند می آلود خرقه پیر خراباتی میزد ؟
امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم.با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش . امام رفت تا بار تکلیف ما برگرده عقل واختیارمان بار شود و همان سان که سنت لا یتغیر خلقت بوده است، چرخه بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست درآید که " لنبلونکم حتی نعلم الجاهد منکم و الصابرین".اکنون ،این ماییم و امانت او . دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسه اش بگذاریم که اگر بعد از رحلت رسول الله ظهر حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و «شب بی قمر غیبت » انجامید ، این بار امام فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانه ای است بر این بار بشارت که خداوند اراده کرده است تا حزب الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.
منبع : کتاب آغازی بریک پایان
نامه جانباز شیمیایی به امام عصر «عجل الله تعالی فرجه الشریف»
ای کاش مرا نیز از پیروانت به حساب میآوردی.
چرا که خود فرموده ای: "من در همه حال از احوال پیروانم آگاهم".
مولای من، روز به روز وضعم دشوارتر میشود.
دیگر زندگی برایم به سختی میگذرد. قلبم یاریم نمی کند. پزشکان کارآیی ریههایم را روز به روز کمتر گزارش میدهند. امسال 68% اعلام کردهاند.
اعصابم دیگر توان هیچ چیزی را ندارد.
بسیاری مواقع ، به دنبال درگیری و مشاجره با اعضای خانواده گریهام میگیرد. از خشونتی که چند لحظه قبل انجام دادهام از خودم بدم میآید. به خدا دست خودم نیست. فکر کنم همان شیمیایی که آن موقع خوردهام مرا متلاشی کرده است. از رنجها نمینالم، چرا که خود پذیرفته و رفته ام.
از مشکلات مالی نمیگویم. نمی گویم که هزینه یکبار مراجعه به پزشک نیم میلیون تومان میشود، چون اینها را هم با قرض و وام پرداخت میکنم.
از طعنه عوام نمیگویم که زیاد ناراحتم نمیکنند.
آری مولای من وضع این گونه است.
خود بهتر میدانی که چه نامهها ننوشتم، با چه کسانی درد دل نکرده ام.
دیگر خسته شده ام، شاید این آخرین انشاء من باشد.
از مسئولین چیزی نمی خواهم چون دیگر برایم ارزشی ندارند.
آخرش مثل خیلی از همرزمانم که بعد از جنگ به خاطر همین مشکل راحت شده و به آرزویشان رسیدند، من نیز تمام خواهم کرد.
پس زیاد نمانده است.
خواستم قلبم خالی شود.
حمید باکری گفته بود: دعا کنید شهید شوید که بعد از جنگ چه مشکلاتی به سرمان خواهد آمد. حیف که آن موقع نشد ، البته لایق نبودیم. پس اربابم مرا از همرزمانم جدا مکن.
جانباز شیمیایی ، محمد برقی - 6/12/86
جنگ هم یک مسألهای بود که انسان خیال میکرد بسیار مهم است، لکن معلوم شد که منافعش بیشتر از ضرر هایش بود.
آن انسجامی که در اثر جنگ بین همه قشرهای مردم پیدا شد و آن معنای روحانی و معنوی که در خود سربازان ارتش و ژاندارمری و سپاه پاسداران به نمایش گذاشته شد و آن روح تعاونی که در همه ملت از زن و مرد در سرتاسر کشور تحقق پیدا کرد، به دنیا فهماند که این مسأله ای که در ایران است با همه مسائل جداست."
صحیفه نور، ج16ص19
علل تجاوز دشمن از دیدگاه حضرت امام :
رژیم بعث عراق که خود آغازگر تجاوز به میهن اسلامی ایران بود در همان روزهای شروع جنگ برای فریب افکار عمومی جهان و ملتهای مسلمان و اعراب منطقه، علل ذیل را برای این تهاجم برشمرد:
1ـ الزام ایران به شناسایی حاکمیت عراق بر اروند رود.
2ـ بازگرداندن سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک به اعراب.
3ـ قطع دخالت ایران در امور داخلی عراق.
این رسم ما نبود که ز باران جدا شویم
در هجوم وحشت شب بی صدا شویم
این عهد ما نبود که در انتهای راه
ما بین کوچه ها تک و تنها رها شویم
آن روزها که شوق شهادت به سینه بود
توفیقمان نبود که شبیه شما شویم
رفتید تا همچو پرستو رها شوید
ماندیم ما که همنفس سرفه ها شویم
ای کاش می شد از لبتان ساغری زنیم
تا همنشین و هم نفس آل عبا شویم
رفتید خوش به حال شما یادمان کنید
شاید که با نسیم دعاتان دوا شویم
به مفقودانی که چون بی بی سلام الله علیها همیشه غریب هستند
تو را جستیم و نا انجام هستی
غریبی در دلِ ایام هستی
به اعماق بقیع کرخه رفتی
توهمچون مادرت گمنام هستی !
داشت آرپیجی میزد درست یه تیر نشست روسینه اش زمین گیرشد بهش گفتم چی شد حرفی نزد دست روی سینه اش گذاشت دیدم داره قبضه آرپیجی را سوار میکنه نا باورانه دیدم بلندشد وشلیک کرد این بارامانش ندادند ویه خط دوشگا خالی کردند روش و شهید شد.
امام روح الله «ره»
در این حال و روز که بندها ترنم ماندن دارند و زنجیرها سرود نشستن میخوانند، کندن چه کار سترگی است، پر کشیدن چه با شکوه است و پیوستن چه شیرین و دوست داشتنی. کاش با تو بودیم وقت قران انتخاب تو با انتخاب حق.
کاش با تو بودیم آن زمان که دست از این جهان میشستی و رخت خویش از این ورطه بیرون میکشیدی.
کاش با تو بودیم آن زمان که فرشتگان، تو را بر هودج نور میگذاشتند و بالهای خویش را سایهبان زخمهای روشن تو میکردند...
اونجا که ۱۹ نفر کنار هم خوابیدن
ببین چقدر قشنگن تمامشون شهیدن
یکی ازش خون میره ببین چقدر آرومه
فکر می کنم که دیگه کار آونم تمومه
مجتبی پا نداره سر علی شکسته
مجید دمر افتاده کریم به خون نشسته
گلوله و گلوله انفجار و انفجار
پاره های بچه ها قاب شده روی دیوار....
صورت مهدی رفته مصطفی سرنداره
رضا نعره می کشه خیز برو خمپاره
الو الو کربلا پس نخودا چی شدن؟
یاور ۲ به گوشم بچه ها قیچی شدن
کربلا کبوترا از تو قفس پریدن
ما آذوقه نداریم مهمونا سر رسیدن
کربلا جون به گوشی ؟ جواب بده برادر
بی سیم اینطور جواب داد الو به گوشی یاور؟
چیزی نداریم که تا سر سفره بزاریم
یاور ۲ به گوشی؟ دیگه غذا نداریم
رضا منو نیگا کرد صورتشو تکون داد
بغضی کردشو بیسم از توی دستش افتاد
عجب کربلائیه نشون به اون نشونه
عطش نعره می کشه ۵ روزه تشنمونه!
۵روزه که می جنگیم کشته می شیم می میریم
بیسیم می گه :(عقب گرد)ولی عقب نمی ریم
رضا تشنه و زخمی به زیر نور آفتاب
من از پی گلوله دنبال یه قطره آب
هیچی پیدا نکردم خسته شدم نشستم
برای چند لحظه ای هردو چشامو بستم
دیدم که توی باغی شهیدامون نشستن
می خندن و می خونن درهای باغ رو بستن...
عجب باغ بزرگی چه باغ رنگارنگی
پر از صفا پر از عشق عجب باغ قشنگی
بال های ملائک روی دست بچه ها
جام هایی از شراب توی دست بچه ها
من و رضا ازبیرون توی باغ رو می دیدیم
صدای بچه ها رو اینجوری می شنیدیم:
اهای اهای بچه ها اینجا عجب حالیه
بچه ها هستن ولی جای شما خالیه
رضا نعره می کشیدآهای آهای بسیجی
تانکها دارن می رسن بدو بدو آر.پی .جی
تانک بعثی خودش رو پشت کانال رسونده
نعره کشیدم رضا ! گلوله ای نمونده
رضا سرش رو با بغض روی سجده می زاره
خشابی تو دستاشه دست و بالا می یاره!
دستو می یاره بالا انگار داره جون می ده
می زنه زیر گریه خشاب رو نشون می ده
میگه ببین خدایا روحیه ها عالیه!
ولی چی کار باید کرد؟ خشابامون خالیه
صداش یه هو بند می یاد توی دست یک شهید
عینهو یه معجزه یه گوله آر.پی.جی دید
روبه سوی اون شهید خندید و سر تکون داد
یواشی گفت مرتضی گلوله رو نشون داد
حرف انو گرفتم نگاهشو فهمیدم
جون تازه گرفتم سوی شهید دویدم
وناگهان صدایی صدای سرد سوتی
وناگهان خمپاره و ناگهان سکوتی
رضا یهو نعره زد بی شرفا اومدن
ماسکو بزار مرتضی که شیمیایی زدن
سینم پر از آتیش شد چشمامو هم گذاشتم
اومد یه شیمیای ماسک "ولی نداشتم
لبخند زدم و گفتم ماسک نداریم رضا
نعره کشید حرف نزن نفس نکش مرتضی
چفیه تو آب بزن حمله شیمیایی
گفتم داری جک میگی قمهمه ها خالیه
رضا پرید ماسکشو گذاشت روصورت من
نعره کشیدم رضا ماسکتو خودت بزن
خندید وگفت مرتضی برادرم بی خیال!
من رو گذاشتشو رفت رفتش بالای کانال
نفهمیدم چه چیزی قلب اونو می آزرد
نفهمیدم واسه چی پیرهنشو در آورد
رضا نعره می کشید بی شرفا باشمام
کانال هنوز مال ماست بیاین بیاین من اینجام
دوشکاچی از روی تانک اونو هدف گرفتش
کار رضا تموم شد نعره کشید و گفتش
بیاین بیاین من اینجام گردان هنوز روی پاست
بیاین بیاین ببینین کانال هنوز مال ماست...
هر کی می خاد خدافظ هرکی می خاد بمونه
بیادتموم عالم این حرفارو بدونه
باید اینو بدونه گردان هنوز روی پاست
هنوزم که هنوزه قلب زمین مال ماست
آهای آهای با شمام گردان هنوز روی پاست
هنوزم که هنوزه قلب زمین مال ماست!
شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت ، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمی گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود.
حضرت امام خامنه ای « حفظه الله »
ما از خدا هستیم همه، همه عالم از خداست، جلوه خداست و همه عالم به سوی او برخواهد گشت، پس چه بهتر که برگشتن اختیاری باشد و انتخابی و انسان انتخاب کند، شهادت را در راه خدا و انسان اختیار کند موت را برای خدا و شهادت را برای اسلام.
حضرت امام خمینی «ره»
شهــدا ، بــر مــا حَمـــدی بخــوانیــد ، کــه شمــا زنــده ایــد و مـــا مـُـــرده...
وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَـئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا
لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ
الانفال آیه74
آنان که ایمان آورده اند و مهاجرت کرده اند و در راه خدا جهاد کرده اندو آنان که جایشان داده اند و یاریشان کرده اند ، به حقیقت مؤمنانند ، آمرزش و روزی نیکو از آن آنهاست
And (as for) those who believed and fled and struggled hard in Allah@s way, and those who gave shelter and helped, these are the believers truly; they shall have forgiveness and honorable provision.
ترجمه ها:
ترجمه فولادوند
و کسانى که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا به جهاد پرداخته، و کسانى که [مهاجران را] پناه داده و یارى کردهاند، آنان همان مؤمنان واقعىاند، براى آنان بخشایش و روزى شایستهاى خواهد بود.
ترجمه مجتبوی
و کسانى که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد کردند و آنان که جاى و پناه دادند و یارى کردند، اینانند که براستى مؤمناند ایشان راست آمرزش و روزى بزرگوارانه.
ترجمه مشکینی
و کسانى که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند، و کسانى که (آنها را) جا و پناه دادند و یارى نمودند، آنها همان مؤمنان واقعىاند، براى آنان آمرزش و روزیى نیکو و فراوان است
ترجمه بهرام پور
و آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند، و آنها که پناه دادند و یارى کردند، آنانند که به راستى مؤمنند و برایشان مغفرت و روزى کریمانه خواهد بود
عن زید بن علیّ عن ابیه علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله: للشّهید سبع خصال من اللَّه أوّل قطرة من دمه مغفور له کلّ ذنب، و الثّانیة یقع رأسه فی حجر زوجتیه من الحور العین، و تمسحان الغبار عن وجهه، و تقولان: مرحبا بک و یقول هو مثل ذلک لهما و الثّالثة یکسى من کسوة الجنّة، و الرّابعة تبتدره خزنة الجنّة بکلّ ریح طیّبة أیّهم یأخذه معه، و الخامسة أن یرى منزله، و السّادسة یقال لروحه: اسرح فی الجنّة حیث شئت، و السّابعة أن ینظر فی وجه اللَّه و إنّها لراحة لکلّ نبیّ و شهید.
از زید بن على از پدرش از پدرانش نقل شده که رسول خدا (ص) فرمود: شهید از سوى خدا داراى هفت خصلت است:
1- نخستین قطره خونش که به زمین مىریزد تمام گناهانش آمرزیده مىشود.
2- سرش در دامان دو همسرش از حوریان قرار مىگیرد، و آن دو، گرد و خاک از صورتش پاک مىکنند و به او خوش آمد مىگویند، او نیز به آنان خوش آمد مىگوید.
3- از لباسهاى بهشتى به او مىپوشانند.
4- خازنان بهشت هر کدام با هر بوى خوشى به سوى او پیشدستى مىکنند که او را با خود ببرند.
5- شهید جایگاه خود را مىبیند.
6- به روح او خطاب مىشود که هر کجاى بهشت که مىخواهى گردش کن.
7- شهید به خدا نظر مىکند و این نگاه مایه آرامش هر پیامبر و شهیدى خواهد بود.
الوسائل، ج 11،ص 10
کلمات «شهید»، «شاهد» و «شهدا» در قرآن کریم 72 بار آمده است؛ یعنی به اندازه شهدای کربلا .
«وجه» و «وجوه» هم در قرآن 72 بار استفاده شده است.
زیرا شهید نظر میکند به وجه الله.
ای شهیدان ، عشق مدیون شماست
هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها
دیدگانم دشت مفتون شماست . . .
« هنالک الولایه الله »
« فتبارک الله احسن الخالقین »
خدا به این مرام شما ، به خود آفرین گفت .
رویتان سپید باد ای علی اکبران خمینی ، دستمریزاد .
یقین دارم اگر آنروز شما در کوچه بودید ، سینه سپر میداشتید برای ام ابیها «س» اگر در کارزار سال 61 هجری در کربلا بودید سینه چاک میکردید و گریبان پاره که امام خویش را دریابید .
چه خوب نامت نهادند بر شهید که عصاره همه چیز است .
خداوند با ابی عبد الله «ع» محشور کند شهید محسن نائینی را ./span>>/>
شهره بود به دستگیری و کمک،خیلی ها رو اون با جبهه و تیر و تفنگ آشنا کرده بودوکردشون رزمنده .
با همه اخت بود و صمیمی و حتی با اون داش مشتی های پر مدعا، اونا هم قبولش داشتن و شده بود حجت و دلیل براشون وهمین باعث تحولشون میشد اونم چه تحولی که برن جبهه و جان فشانی کنن و شهید شن و بشن مایه فخر ما بچه بسیجی ها .
روحشون شاد و راهشون پر رهرو باد …
لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است
مفرست این گدا را به دری مگر شهادت
مخراین متاع جان رابه زری مگرشهادت
چهار سمت وسوی حرمت هزارسوگند
که به هیچ سمت وسویم مبری مگرشهادت
بنوازطفل جان را،ببرش به مکتب عشق
که درآن نباشدعلم وهنری مگرشهادت
زده ام به عمق دریای غریب زندگانی
نگرفته چشم دل را گهری مگرشهادت
"خبرشهادتم رابرسان درآن زمانی
که پراست عالم ازهرخبری مگرشهادت
دلم گرفته
میخواهم بال بگشایم و در آسمان شهادت پرواز کنم
معشوق من
الها
دستهایم را بگیر و پاهایم را از زمین جدا کن
وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
و او را از جایى که گمان ندارد روزى مىدهد و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافى است.
سوره طلاق آیه ۳
ای بخشنده بسیار
روزی ما را در شهادت مقدر کن
ای آنکه ندا دادی :
«نحنُ اقرب الیه من حبل الورید»
معبودا ؛ ای که در وجودم تو را میبینم
مرا از آنانی قرار ده که نوشیده اند آن شرب طهور را ومست گشته اند از آن می ناب و ملائکه را اسیر و در بند خود کرده اند .
ای خدای ما گنهکاران نظری بنما بر این خسته دلان ؛ سخت ملولیم از جور زمانه
به تنگ آمدیم از معصیت و رنجوری دل مولایمان ؛
ای شفیع من ؛ ای فرمانده من ؛شهید محسن نائینی فرد ؛مدد نما که دست تو کار گشاست و کارها میکند .
مدد نما که جز تو یارای سخن با غیر را ندارم .
مدد نما که تشنه ام .
ادرکنا یا حجة ابن الحسن ؛ یا صاحب الزمان «عج»
و تویی که مرا کفایت میکنی از همه چیز ای خدا
تو را بر من بس است ...
عشق یعنی سرکشیدن،جام زهر
پر کشیدن سوی جانان ، ترک دهر
عشـق یعــنـی انـتــخاب خط خون
در مـصـــاف ظالـمـانِ پست دون
عشق یعنـی شربتی از زهر ناب
سر کشد عاشق به آرامی چو آب
عشق یعنی در گذشتن از هوس
استعانت از خدا در هر نفس
عشق یعنی سوز و ساز عاشقی
نــالـه هــای جـان گــداز عاشقی
عشـق یعنی اسـتـخوانی در گـلو
لب فـرو بستن بــرای وصل ِاو
عشـق یعنی بستن پیـمان خـون
خم نــکردن سر ، نگردیــدن زبــون
*دفاع از ممالک اسلامی، دفاع از نوامیس مسلمین، از واجبات شرعیهی الهیه است که بر همهی ما واجب است.
*باید هشیار باشید که نباید ما دشمن را خوار و ضعیف بشماریم.
*با اتّکال به خدای قادر، مجهز شوید به سلاح و صَلاح، که خدای بزرگ با شماست.
امام خمینی ره
چه می فهمیم شهادت چیست مردم؟
شهید و همنشینی چیست مردم؟
تمام جستجومان حاصلش بود:
شهادت اتفاقی نیست مردم
نازم به نگاهت که همین ناز بس است. آسمونیهای عزیز ؛ میدونم لیاقت گمنامی ندارم ولی قسمتون میدم به مادر سادات فرصت قدم گذاشتن توی صحرایی که هنوز لاله های عاشق پهلو شکسته ، سر زیر خاک دارنو بهم بدین. شهدا جای شما خالی ، ببینید بانام شما چه بازیی راه انداختند.جای شما خالی ، ببینید چه هشت ماه دفاع مقدسی داشتیم و باچه خمپاره های تحمت و شایعه ای پسر حضرت زهرا(س)را می زدند و جای شما خالی ببینید بسیجی هایی که امام (ره)را ندیده بودندچه زیبا پای او ایستادند. واما : شهادت به خون و تیر و ترکش نیست ، آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم ، شهید شده ایم ...
در اوایل انقلاب و شروع درگیری های خیابانی با منافقین ملعون شهید نائینی نقش بسزایی داشت و همواره در این راه خستگی نا پذیر حضور داشت .
به همراه شهید فروتن و چند شهید دیگر نقش رهبری سپاه و بسیجیان را در این در گیری ها ایفا میکردند.
در یکی از همین درگیری ها شهید نائینی یکی از منافقین را به درک واصل میکند و به همین منظور تحت تعقیب گروهکهای منافق قرار میگیرد که قصد ترور این شهید بزرگوار را داشتند .
به همین منظور چندین شبانه روز محل زندگی ایشان تحت مراقبت برادران سپاه بود تا اینکه به جبهه عازم شد .
نام :محسن
نام خانوادگى :نائینىفرد
نام پدر :عزیزاله
تاریختولد :02/03/1339
ش.ش :5970
محلصدورشناسنامه :مریانج
تاریخ شهادت :11/06/60
باز هم در دل جنون آغاز شد
زخم میدانهای مین ابراز شد
باز هم مجنون لیلایی شدیم
بعد عمری باز شیدایی شدیم . . .
سلام فرمانده من .
تامی اییم یه کم بوی شهدا و رنگ آسمون رو به خودمون بگیریم چنان با صورت به زمین میخوریم که گویی ما را از ازل با خاک عجین کرده اند و نباید دستمان به آسمان برسد .
خاکبازی .
مایاد گرفتیم که فقط خاک بازی کنیم . این خاصیت ماست . بعد هم بگیم آآآآآآآآآآی شهدا دست ما را بگیرید .
بقول بعضیا :
عکس شهدا را نگاه میکنیم اما .اما . عکس شهدا عمل میکنیم .!
امان از این واژه های غریب که درد دل ما رو تازه میکنن .
پاکبازی .
اینم که مال ماها نیست .
خالص نگشتم که عیارم بپسندد.....
سکوت امروز نبود جز خیانت
که خون ماست نزدتان امانت
اگر بر آرمانها پایبندید
اگر اسلام خواه ودرد مندید
اگر خونهای مارا پاسدارید
اگر مارا به واقع وامدارید
برای حفظ دین وحفظ کشور
همه باشید فرمانبر زرهبر
اطاعت از ولایت رستگاری است
جدائی از ولایت ذُلّ و خواری است
اطاعت از ولایت چاره ساز است
مسیر حق فقط زین راه باز است
وصیت های ما اول همین است
اطاعت از ولایت حفظ دین است
که ، این را گفته ما گمنام هستیم
سراپانام با پیغام هستیم
کسی گر نام را از ما بپرسد
ر? اسلام را از ما بپرسد
به او گوئیم رَو یار ولی باش
مطیع وپیرو سید علی باش
نما این جمله را آویز? گوش
مکن امر مطاعش را فراموش
که حرف رهبریت حرف دین است
واسلام محمدص هم همین است
اگر خواهی فلاح ورستگاری
که دشمن هم فتد در ذُلّ وخواری
چنین امری نمیگردد میسر
مگر با شیم تحت امر رهبر
برای حفظ خونهای شهیدان
نما ای محسن تجدید پیمان
که از فرمان رهبر سر مپیچی
بفرمان باش مانند بسیجی